سلام،پارسال همین موقع ها بود که کم کم به این فکر افتادیم که یکاره تازه واسه دکور انجام بدیم من چند تا طرح تو ذهنم بود و هر کدوم یه چیزش خوب بود و یه چیزش بد ... آخر تصمیم گرفتم این یکی رو انجام بدم با بچه ها مطرح کردم و خلاصه بعد کلی اصطکاک قبول کردیم همه انجام بدیم...خیلی خاطره دارم از اون مدتی که درگیر این کار بودیم با بچه ها، روزای آخر خیلی فشار زیاد بود یادمه شب آخر چندتا از بچه ها کلا نخوابیدن و شب بعدشم نخوابیدن...اون موقع با هم میگفتیم که بعدا آرزو میکنیم کاش دوباره توی این فضا باشیم با همه فشار هایی که هست... و الان رسیدم به همونجا که واقعا دلم برای اون موقع تنگ شده...خیلی از بچه ها درگیر این کار بودن و خوب میدونن منظورم چیه ... حالا یک سال مثل باد گذشته و هرکدوممون یه جاییم و ای کاش قدر اون روزامون رو بیشتر میدونستیم...


واسه کسایی هم که کلا نمیدونن داستان چیه عرض کنم که محرم ما برای دکور هیاتمون یه حرکت جدید زدیم و اسامی 72 تن رو 72 دونه انار نوشتیم و انار ها رو از سن مراسم آویزون کردیم جوری که پشت سر سخنران انار ها معلق بودن...و با نورپردازی روشون کار کرده بودیم...عکس های دکور رو برای جشنواره دکور های هیات هم فرستادیم که جزو 10 تای اول شد اما جایزه نگرفت...


یادش بخیر



فرتور



فرتور



فرتور



فرتور



فرتور



فرتور



فرتور



فرتور